- شخصیت اجتماعی یعنی شخصیت یک جامعه،از یک طرف عبارتست از ترکیب اجتماعی یا ترکیب یک جامعه و از طرف دیگر،ویژگی های او یعنی خصائصی که وجود او را از دیگر وجود های اجتماعی ممتاز می سازد.
-
گورویچ:جامعه وجود ندارد؛بلکه جامعه ها وجود دارند.
-
ما قبل از اینکه به مکتب و یا ایدئولوژی ای معتقد باشیم، و قبل از اینکه دست به کاری بزنیم،باید ابتدا تعیین کنیم که در کجای زمین و در کدام دوره از زمان قرار داریم. در غیر این صورت،پیروی از هر نوع ایدئولوژی،اعم از مترقی یا منحط،مذهبی یا غیر مذهبی و ...نا به جا خواهد بود.
-
غربی ها سه قرن است که قرون وسطی را پشت سر نهاده اند ولی ما هنوز در متن آن زندگی می کنیم.آنجا دو قرن است که انقلاب کبیر فرانسه را برپا کرده اند،ولی اینجا هنوز ترجمهء روح القوانین منتسکیو برای دانشمندان روشنفکر،یک اثر عمیق و تازه و بیدار کننده است و از دائرة المعارف ولتر هنوز کسی خبر هم ندارد.آنجا دو قرن است که از انقلاب صنعتی انگلستان گذشته اند و در آن قرن،شعارشان مرگ بر ماشین بوده است و درد کارگر،بیکار شدن بر اثر رواج ماشین و اینجا دو قرن بعد از آن،ماشینیسم عبارت است از ماشین های ساخت اروپا و پاخت اینجا! و امید بیکاران،آمدن ماشین.
-
آنجا کشاورزی،فرع بر تولید صنعتی است و اینجا درست برعکس.
-
در آنجا گذشته،یک خاطرهء مقدس و یک دورهء تاریخی است و در اینجا گذشته،در حال حضور دارد و کلاسیسیسم زنده است و جریان و حرکت دارد و زمانی است که مردم ما در آن زندگی می کنند.
-
تلقی یک جامعه به عنوان یک شخصیت،همهء تناقضات موجود میان طرفداران اصالت فرد و اصالت جمع و نیز جنگ میان روانشناسی و جامعه شناسی و موافقان و مخالفان فلسفهء تاریخ را از بین می برد.
-
مسئلهء بسیار اساسی امروز،عجز و یا لااقل ضعف فلسفهء تاریخ و جامعه شناسی قرن 19 یعنی مارکسیسم کلاسیک است،زیرا با پیشرفت علم تاریخ،ابعاد و وجدان تاریخی،بیشتر آشکار گردیده است.
-
کارگری که قسط می پردازد و نمیتواند ریسک کند و انقلابی باشد و به جای روح انقلابی،به سوی محافظه کاری می رود.
-
خطری که وجود دارد،این است که مجاهدان سابق،بعد از راندن دشمن،سلاح ها را بر زمین بگذارند و عرصهء مدیریت ها را به تحصیل کرده هائی که در دوران جنگ،به دور از کشورشان زندگی کرده اند،بسپارند.
-
جبهه گیری سیاسی کشور را باید به وسیلهء مجاهدین تعیین کرد و مسائل فنی و تخصصی را هم به وسیلهء متخصصین.یعنی متخصصین باید ابزار کار مجاهدین باشند.
-
اولا تا مردم بیدار نشده و وجدان آگاه اجتماعی نیافته باشند،هر نهضتی عقیم خواهد ماند.ثانیا مردم را تنها باید مردم نجات دهند و رهبری نهضت در دست خود آنان باشد.نباید به جای قهرمانان،تحصیل کرده ها را به میدان فرستاد چون وسوسهء زر و زور می تواند کار ها را خراب کند.ثالثا باید قضاوتها بر اساس واقعیات باشد و نه تئوریات ذهنی.
-
این فقر نیست که عامل حرکت و عصیان است؛بلکه احساس فقر است که انسانها را به حرکت وامیدارد.انسانهائی که فکر می کنند فقر،سرنوشت غیر قابل تغییر آنهاست،عصیانی نخواهند داشت.
-
تنها آگاهی است که میتواند سرنوشت را تغییر دهد و بسازد.وجههء منفی امید به ظهور منجی،سلب مسئولیت فردی و تفویض ارادهء انسانی است.
ادامه دارد...